ایدین :: 84/1/13:: 3:14 صبح
بیا بگو لحظه ها جاری است
شمیم و بوی زندگی
دمیده بر زمین سرخ
شنیده شد صدای تو
ز جای جای خاک سست
و چشمهای منتظر
کنون در انتظار توست
بیا بگو دوباره میشود
که از دل سترگ خاک
و زیر توده های یخ
به زیر بارش تگرگ
و گردباد حادثه
و بعد لرزش زمین
وسیلهای جان فزا
دوباره عشق را جوانه زد
ترانه ها دوباره خواند
دوباره شعرها سرود
تبسم دوباره را
به روی گونه ها نشاند
دوباره می شود گشود
پنجره را به دشت سبز
به جنبش زمین لخت
به جای جای زندگی
به نهر های آب نو
دوباره باز می شود
به آسمان نظاره کرد
به ابر های در گذر
و می توان امید بست
به گرمی چراغ دشت
به غنچه های وا شده
به نغمه های زندگی
به کوچه های منتظر
به موج و ساحل امید
به دور دستهای دور
به انتهای بی کران
و می شود دوباره باز
مثال آن زمین سرد
شروع کرد،به زندگی
شروع کرد،به عشق
آری
تا بهار می آید
زندگی باید کرد
عشق باید ورزید
نور باید پاشید
دشت را خرم کرد
چون رود جاری شد
چون موج جریان داشت
چون گل خندان بود
از کوه بالا رفت
در دشت جاری شد
از غم خالی شد
امروز آفتابیست
آسمان هم آبیست
زندگیها جاریست
مغزها را باید شست
آفتابی تر شد
زندگی رود روان است
ره به دریا دارد
قطره هایش ماییم
راهی دریاییم
فرصتی تا دریا
پیش رومان باقیست
لحظه ها هم جاریست
عمرما هم،آنی است
33434
درباره صاحب وبلاگ
با سرعتی بینظیر و باورنکردنی متن یادداشتها و پیامها را بکاوید!